كلبه عشق علي و زهرا

پریروز برای سونو غربال گری رفتم شب قبلش تولد علی بود فرداش مرخصی بود  گفتم چه خوب دو تایی میریم برای ازمایشا و سلامت جنین و صدای قلبش بشنویم  با شوق و ذوق رفتیم تو راه همش راجع بهش حرف میزدیم  همین که رسیدیم استرس بدی داشتم  چن جا قبلش که رفتیم دکتراش نیومده بودن  این اخری ادرسشو پرسیدیمو پیدا کردیم  چن نفری جلوم بو كلبه عشق علي و زهرا...

پریشب بحث خیلی بدی داشتیم

اینکه رفتار این قوم چقد اذیتم میکنه

دلم نمیخواد اگه یه روزی بچه دار شم طوری بزرگ شه که خیلی خط قرمزا رو نداشته باشه

خیلیییییییی خیلییییییییی بد بود

 

علی حواست باشهههه

بههههه من

به زندگیمووون

به آیندمووون

خودت میدونی چی میخوام

پس بزار باهم بسازیمش

كلبه عشق علي و زهرا...

چن شب پیش که باهم حرف میزدیم و کلییییی گفتم و گفتم.... فهمیدم تو هم قبول داری دلیل رفتار منو  وقتی نا مهربونی ببینم  وقتی فقط بقیه انتظار داشته باشن ازم  وقتی خودشون هیچ کاری نمیکنن و فک میکنن من همیشه باید به میل اونا باشم  قبلنا که حرف میزدیم سمت و سوی حرفات اینطوری بود که تو هم یجورایی حرف اونا رو میزدی و توجیه م كلبه عشق علي و زهرا...